نوشته های من

مطالب متنوع آموزشی،طنز،بازی و...

نوشته های من

مطالب متنوع آموزشی،طنز،بازی و...

روز هنر اسلامی

  

  

هنر دینی (به بهانه 20 فروردین - روز هنر انقلاب اسلامی)

 

 

مسئله هنر و هنرمند، هم ظریف است و هم بسیار حساس و دقیق؛ و مرزهای دشواری در این زمینه وجود دارد.

هنرمند با همان روح هنری، ظرایف و دقایقی را در می یابدکه بسیاری از آن ها ذاتی بوده و از قریحه و استعداد درونی اش سرچشمه می گیرند.

برخی بر این باورند که هنر یعنی آن چه بر پایه تخیل آزاد انسان است و متعهد یعنی زنجیر شده، این دو چگونه با هم سازگارند؟ هنرمند هم در زمینه قالب هنر خویش و هم در برابر محتوا تعهد دارد. در هنر دینی تمامی اثر باید لبریز از خلاقیت هنری مضمون عالی و تعالی بخش، پیش‌برنده و فضیلت‌ساز باشد. بنابراین، واژه هنر متعهد، واژه درستی است.

دغدغه اصلی این است که نباید به‌بهانه آزادی تخلیل یا آزادی هنری، فضیلت سوزی و هتک اخلاق برپا کنیم. هنر دینی آن نیست که حتماً یک داستان دینی را به‌ تصویر بکشیم یا یک مقوله دینی را بررسی کنیم، بلکه هنر دینی آن است که بتواند آموزه هایی را که همه ادیان و بیش از همه، دین اسلام به نشر آن ها همت گماشته اند نشر دهد و جاودانه سازد.

هنر دینی عدالت را در جامعه به‌صورت یک ارزش معرفی می کند؛ اگرچه هیچ اسمی از دین و هیچ آیه و روایتی در برنامه و یا نمادی از دین در آن وجود نداشته باشد. آنچه در هنر دینی بیش از همه مورد توجه است این که این هنر، در خدمت شهوت، خشونت، ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه نباشد. بنابراین، هنر دینی آرمان گر است.

این آرمان ها همان چیزهایی است که سعادت انسان، حقوق معنوی و اعتلای او، تقوا و پارسایی او و هم چنین عدالت اجتماعی را تأمین می کند.

کوتاه سخن این که، هنر دینی روایت شیدایی حق و یک موهبت و عطیه ای الهی است.

 

1. معنای لغوی هنر

 

 

هنر در لغت به معنای علم، معرفت، فضل و کمال است. این واژه در واقع، به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هوشیاری و فراست و فضل و دانش را در بردارد و نمود آن، صاحب هنر را برتر از دیگران می نماید. [1]

 

2. تعریف هنر

برای تشخیص هنر دینی از هنر غیر دینی، نخست باید تعریف روشنی از هنر داشته‌باشیم تا بتوانیم مفهوم عام هنر را به دو بخش دینی و غیردینی تفکیک کنیم.

برای تعریف هنر، چند مشکل وجود دارد. یکی این که توافق کلی و مشخصی در زمینه مصادیق هنری وجود ندارد؛ یعنی چه بسا اثری را گروهی ناب ترین اثر هنری بدانند، در حالی که گروه دیگری، آن را اصلاً هنر به‌شمار نیاورند و از سویی در صورت توافق بر سر مصداق ها، باز مشکل، پیدا کردن مفهومی است که بر همه مصداق ها دلالت کند. در مرحله بعدی، توصیف یا بیان این مفهوم مطرح است. در حقیقت، ما در تعریف هنر با هدف مشخص و ثابتی روبه رو نیستیم. ما نمی دانیم چه چیز مشخصی را تعریف کنیم.

همان گونه که هنفلینگ می گوید: «آن هایی که هدفشان، یافتن تعریف صحیحی، مثلاً از معرفت است، کسانی اند که دست کم، هدف ثابتی را نشانه می گیرند، ولی در مورد هنر چنین نیست. حتی اجمالی ترین بررسیِ تاریخ این مفهوم نشان می دهد که تغییرات بزرگی را از سر گذرانده‌است. وجود ثابت و قطعی این مفهوم را نمی توان مسلّم گرفت؛ زیرا به‌حال و هوای فرهنگی خاص و در زمانی خاص بستگی دارد» [2]

به ‌هر حال، تعریف هنر به‌نوع نگاه انسان به هستی و طبیعت و رمز و راز عالم و تلاش برای کشف و ابراز آن در قالبی زیبا بستگی تام دارد. تعریف هنر، هدف آن و انواع رفتارها و مصداق های هنری به‌همین مقوله وابسته است. به این دلیل است که نسبیت در تعریف هنر و قلمرو آن مطرح می شود.

بحث و بررسی دربارۀ هنر، تنها به چیستی هنر مربوط نمی شود، بلکه درباره این که هنر چه باید باشد و چه ویژگی هایی در هنر باید برجسته شود و کدامیک از ویژگی ها، برترین ارزش را دارد، نگرش های مختلف وجود دارد، به‌گونه ای که تفهیم و تفاهم در مباحث هنری، مشکل شده‌است. این که هنر دینی از چه بایدهایی پیروی کند، چه ویژگی هایی در هنر می تواند صبغه دیانت به خود بگیرند؟ و کدام ویژگی را باید با محک و معیار دینی سنجید؟ همه و همه، بحث و بررسی هنر دینی را با پیچیدگی هایی روبه رو می­کند.

از سویی، ما با مشکل دیگری هم روبه رو هستیم. (تقریباً هر روز با انواع نوینی از آثار و اجراهای هنری روبه رو می شویم که تصورات ما را از چیستی هنر و بایستگی هنر به چالش می طلبند و کیفیات دیرینی هم چون؛ زیبایی، تجربه زیبا‌شناختی و «نسخه برداری از طبیعت» به پرسش کشیده شده اند.) [3]

برای نمونه، پیش تر در بررسی هنر از دیدگاه اسلام، به مقوله زیبایی اهمیت فراوان داده می شد و این که اسلام، زیبایی را تأیید می کند و بدین ‌وسیله، مؤیدی برای هنر از دیدگاه اسلام پیدا می شد. امروزه با مفهوم جدیدی که از هنر پدید آمده‌است، بی گمان باید معیارها و ملاک های دیگری برای ارزیابی هنر از دیدگاه دین جست و جو شود.

 

3. ماهیت هنر

آن چه را که می توان ماهیت هنر نامید، مفهوم زیبایی است. این نظر، اصلی ترین و مقبول ترین دیدگاه در زمینه هنر است و از دیر زمان، مورد اهتمام و توجه بزرگان عرصه فلسفه هنر بوده‌است. بر همین اساس است که پرسش «هنر چیست؟» به پرسش «زیبایی چیست؟»، تبدیل می شود و صاحب نظران به آن توجه می کنند.

برپایه تعریف زیبایی، تعریف خاصی برای هنر ارائه می شود و اشکال مختلف هنری بر این اساس می تواند دسته بندی شود.

برای نمونه، افلاطون معتقد است که «زیبا آن چیزی است که مفید باشد و هر چه زیان آور است، زشت است.» [4]

برعکس، کانت بر این نظر است که «حرفه عبارت از هر کوشش و مشغله ای است که به‌خودی خود، ناخوشایند بوده، ولی یک نتیجه مفید و نافع داشته باشد و برعکس، هنر عبارت از یک نوع بازی و یک فعالیت ومشغله ای است که به‌خودی خود، مطبوع و خوشایند بوده، غیر از خود، هدف دیگری ندارد.» [5] پس زیبا آن است که مفید نباشد؛ که تفکیک هنرهای زیبا از هنرهای مفید بر این مبنا استوار است.

در مقابل، هگل، زیبایی راستین را عین حقیقت می داند: «زیبایی راستین، روحی است شکل یافته؛ یعنی آرمان، به‌عبارت دقیق تر، روح مطلق است، خود حقیقت است. می توان گفت که این قلمرو حقیقت، خدایی است که هنرمندانه به‌منظور احساس نگرش تجسم یافته‌است» [6]

از طرفی، گروهی دیگر مانند لئون تولستوی، ماهیت هنر را «سرایت احساسات» می دانند. ازاین رو، وی هنر را چنین تعریف می کند: «هنر، یک فعالیت انسانی و عبارت از این است که انسانی، آگاهانه و به یاری علایم مشخصه ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است به دیگران انتقال دهد؛ به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آن ها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است بگذرند» [7]

گروهی نیز تخیل را ماهیت هنر می دانند.

برای نمونه، شهید مطهری در مورد شعر، ماهیت هنر را این می داند که نظمی یا حتی نثری اگر با قوه خیال سر و کار داشته باشد، شعر است. [8] البته خیال انگیز بودن در اثری هنری تجلی زیبایی است که در شعر به صورت تخیل پدیدار میشود. پس در‌مجموع در مورد ماهیت هنر، دو نظر اصلی وجود دارد؛ اکثریت، ماهیت هنر را زیبایی می دانند و گروهی مانند تولستوی، آن را وسیله انتقال احساسات می بینند.

سرانجام، آن چه در مورد «ماهیت هنر» می توان گفت این است که بر اساس دسته بندی هنرها، ماهیت هنر نیز می تواند تبلور متفاوت داشته‌باشد. در هنرهای سمعی و بصری، با پدیده ای زیبا روبه رو هستیم؛ چه در نقاشی و مجسمه سازی و معماری و چه در موسیقی، ولی در مورد هنر ادبیات، موضوع متفاوت است. حتی در شعر هم که نسبت به داستان، با وزن سر و کار دارد، اصوات آهنگین قابل حس سمعی است، ولی بر همه معلوم است که زیبایی شعر، در زیبایی صوت نیست و تنها کلام موزون نمی تواند هنر به‌شمار آید. پس زیبایی شعر و کلاً ادبیات در چیست؟ زیبایی محسوس نیست که با حواس شنوایی یا بینایی درک شود. زیبایی هنر ادبیات در زیبایی معنایی است که ادبیات در بردارد. بر همین اساس، کسانی که با ادبیات سر و کار دارند و زیبایی را منحصر به زیبایی محسوس می دانند، 
نمی پذیرند که زیبایی، ماهیت هنر باشد و بیان احساس و تخیل را ماهیت هنر به شمار می آورند.

 

4. هنر و ارزش ها

در جامعه اسلامی و به­طور کلی، در جامعه دینی، ارزش ها را دین تعیین می کند. هر اندازه که دین در باورهای ما، اساس زندگی به شمار می آید، به همان اندازه ارزش های ما، ارزش های دینی است.

البته هیچگاه ارزش های همه افراد جامعه، به طور کامل، با ارزش های دینی منطبق نخواهد بود و ارزش های فرهنگی که عبارت است از برآیند ارزش های فرد فردِ جامعه، بیشتر از ارزش های دینی، در رفتار و اعمال افراد آن جامعه‌ ساری و جاری خواهد بود. البته هر چه جامعه دینی تر باشد، این دو گروه از ارزش ها، انطباق و اشتراک بیشتری خواهند داشت.

جامعه اسلامی ما یکی از جوامعی است که ارزش های دینی و فرهنگی در آن ها تا اندازه زیادی بر هم منطبق اند.

هنر و ارزش های فرهنگی جامعه، رابطه بده بستان دارند؛ بسته به این که در آن جامعه، چه ارزش هایی وجود داشته و این ارزش­ها از چه درجه اهمیت و اعتباری برخوردار باشند، در رابطه با هنر، تأثیرگذار یا تأثیرپذیر می شوند. ممکن است در جامعه ای، خود هنر چنان اهمیت و اعتباری داشته باشد که یکی از ارزش ها یا حتی برترین ارزش ها قلمداد شود که در این صورت، خواه‌ ناخواه، ارزش های دیگر را متأثر خواهد ساخت.

اگر فلسفه وجودی هنر در لذت خلاصه شود، می توان گفت چون هنر با لذت همراه است و لذت هم با یکنواختی هم خوانی ندارد و استمرار آن با تغییر و تنوع همراه است، ارزش هایی که در هنر ظهور و بروز پیدا می کند، ارزش‌های ثابت و پایداری نخواهد بود. به‌ویژه ارزش هایی که تقلید به آن­ها با جذابیت هنر چالش داشته باشد، کمتر می توانند با زبان احساس عرضه شوند.

درصورتی که هنر، برترین ارزش شناخته شود، به ناچار ارزش های اخلاقی جامعه باید در خدمت هنر باشد و دراین صورت، دیگر ارزش ها متأثر از هنر خواهند شد و چنان چه برعکس باشد و هنر در خدمت ارزش ها و باورهای اخلاقی قرار گیرد، ما با هنر ارزشی و اخلاق گرا روبه رو خواهیم بود که می تواند در ترویج ارزش های فرهنگی جامعه نقش به‌سزایی داشته‌باشد.

«تاریخ برداشت اخلاق گرایانه از هنر، به «جمهور» افلاطون باز می گردد و محکم ترین دفاع جدید از آن، در «هنر چیست» تولستوی یافت می شود... و عامی ترین فرد نیز آگاهانه یا ناآگاهانه به آن معتقد است.

طبق این نظر، هنر، کنیزک اخلاقی است؛ هنر وقتی مقبول و حتی مطلوب است که اخلاق را ترویج می کند، ولی وقتی چنین نمی کند، نامقبول و نامطلوب است.

هنر می تواند به مردم اندیشه های نادرست بدهد؛ می تواند آن ها را مشوّش و نا آرام سازد... نظری که دقیقاً مخالف با این نظر است، نظر زیباشناسان است که بر طبق آن، اخلاق، کنیزک هنر است و نه به عکس. طبق این نظر، تجربه هنر، بزرگترین تجربه موجود برای بشر است و هیچ چیز نباید مزاحم آن شود. اگر مغایر با اخلاق است، بدا به حال اخلاق و اگر توده ها قدر آن را نمی شناسند یا تجربه ای را که آن عرضه می کند، نمی پذیرند، بدا به‌حال توده ها... شدت تجربه زیبا‌شناختی، بزرگ ترین مقصود در زندگی است... و بنابراین، حتی اگر در هنر تأثیرات اخلاقی نامطلوبی وجود داشته باشد، آن ها در مقایسه با این تجربه بسیار مهمی که فقط هنر می تواند بدهد، واقعاً هیچ اهمیتی ندارند» [9]

جان هاسپرس، از افرادی است که تقریباً خود هنر را بالاترین ارزش یا دست کم هم ارزش با حقیقت و اخلاق و جدای از آن ها می داند و می گوید: «اگر شخصی، اثری هنری را از آن رو می ستاید که آن اثر مبین تهذیب اخلاقی یا «مؤید قضیه حقی» است، او نگرش اخلاقی را با نگرش زیباشناختی خَلط کرده است و این نکته، باز وقتی صادق است که او اثر هنری را بر اساس دلایلِ اخلاقی، مذموم می شمرد و نمی تواند این مذمومیت را از ارزیابی زیباشناختی از آن اثر جدا سازد. (این امر به ویژه برای قریب به اتفاق اشخاصی روی می دهد که هرگز واقعاً به اثری هنری زیباشناسانه نمی نگرند، بلکه آن را صرفاً وسیله ای برای تبلیغات، چه اخلاقی و سیاسی، چه چیز دیگر می شمارند)» [10]

از طرفی، نقش متقابل هنر و ارزش ها را نمی توان نادیده گرفت؛ هنر، خواه ناخواه از 
ارزش های جامعه رنگ می گیرد و متأثر از آن ارزش ها خواهد شد. در مورد هنرهای سنتی، این هنر است که از ارزش ها اثر می گیرد و بر این مبنا، ما اوج هنرهای عرفانی (در قالب شعر) را در سده هایی می بینیم که چنین بینشی نسبت به هنر در جامعه حاکم بوده است.

در آن دوران، فرهنگ عمومی مردم با فرهنگ دینی نزدیک بوده است و ارزش های عرفی و اجتماعی، انطباق بالایی با ارزش‌های دینی داشته اند. به‌همین دلیل، هنرهای سنتی با وجود افتراق های زیاد که با هنرهای دینی دارند، اشتراک های زیادی نیز با آن ها دارند و به طور کلی، هنر ادبیات (چه شعر و چه داستان هایی چون کلیله و دمنه) آن دوران، نقش بسیارخوبی در ترویج ارزش های اخلاقی و اسلامی داشته است.

در کل، سازندگی و نقش مثبت هنر را نیز نمی توان نادیده گرفت، به ویژه هنر نمایشی می تواند با بازنمایی واقعیات اجتماعی، مجالی را برای مخاطبان فراهم کند که برای نمونه از دریچه سینما و تلویزیون، آفاق را سیر کنند. درک روابط اجتماعی جوامع و ملت های مختلف، اندیشه ها و گرایش های آن ها می­تواند قوه تفکر و تعقل ما را تقویت کند. ما می توانیم از آن ها عبرت ها بگیریم ودر آینه رفتار آن ها، خود را اصلاح کنیم.

خداوند در قرآن مجید می فرماید:«آیا در زمین سیر نکردند تا قلب هایی داشته باشند که با آن تعقل کنند و گوش هایی که با آن بشنوند. چشم های ظاهر نابینا نیست، بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور است.» (حج: 46)

جان هاسپرس با یادآوری سودی که معمولاً هنرهای نمایشی در پی دارند می گوید: «هنر با نمایش دادن شخصیت ها در موقعیت هایی (معمولاً دارای تعارض و بحران) که معمولاً از تجربه های هر روزی خود ما پیچیدگی بیشتری دارند، این کار را انجام می دهد. با تأمل در مشکلات و تعارضات این شخصیت ها می توانیم نظرگاه های اخلاقی خودمان را غنی تر کنیم و از این­ها درس بیاموزیم، بی آنکه در زندگی شخصی خودمان دچار همین تعارض ها یا ناگزیر به گرفتن همین تصمیم ها شده باشیم؛ زیرا در هنر می توانیم با بی طرفی، به موقعیت های این اشخاص نگاه کنیم و این چیزی است که در زندگی روزانه، به دلیل غوطه ور بودن در جریان عمل، به‌ندرت می توانیم به آن نایل شویم. ادبیات، اغلب محرّکی قوی برای تدبیر اخلاقی است؛ زیرا موقعیت اخلاقی را در متن تمام و کمال آن ارائه می کند.هیچ چیز را از قلم نمی اندازد و البته در گرفتن تصمیم های اخلاقی خود شخص به هیچ چیز کمتر از این نیاز نیست» [11]

یکی از هنرهایی که بیشترین تصادم را با ارزش های دینی داشته اند، هنر مجسمه سازی است؛ زیرا این هنر با یکی از ارزنده ترین گرایش های فطری انسان که بالاترین ارزش همه ادیان الهی است؛ یعنی توحید، به مقابله برخاسته است.

گرایش انسان به پرستش، در طول تاریخ دچار اوهام و خرافات شده است و به جای این که ره کعبه را بپیماید، ره ترکستان را پیموده است. وقتی انسان ها از تعقل باز مانند و بایدها و نبایدهای زندگی شان را به جای عقل، هواهای‌نفسانی تعیین کند و به جای زندگی عقلانی، زندگی احساسی را برگزینند، در پرستش هم به‌جای آن که خالق آسمان ها و زمین را بپرستند، پدیده های طبیعی یا مصنوعات بشری مثل مجسمه های بی جان را عبادت می کنند. ازاین رو، هنر مجسمه سازی در جوامع بدوی، نقش به سزایی در گسترش و رواج شرک و بت پرستی داشته است.

 

هنر دینی

 

1. دین

اگر مقصود از دین در هنر دینی، مطلق دین باشد، اوج هنر دینی را می توان مجسمه سازی دردورانی دانست که مجسمه را می پرستیدند. هنری که می تواند معبود انسان های خاصی را در تندیسی جای دهد و آن را در برابر آن ها بگذارد، چگونه می تواند بزرگ ترین هنر دینی آن افراد نباشد. در این زمینه، برخی از قدردانی ها و تقدیس های هنر از سوی بزرگان عرصه فلسفه هنر دربارۀ این نوع از هنر دینی است.

در این زمینه، دیدگاه فردریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی، شایان توجه است. او می گوید: «پس از این که معمار، معبد را برپا کرد و دست تندیسه تراش، فضا را با تندیسه های خدا آراست، آن گاه خدا که از نظر حسی در کالبد تندیسه حضور دارد، در سرسرای معبد، با جماعت مذهبی روبه رو می شود... وحدت استحکام یافته خدا در تندیسه تجزیه می‌شود و به کثرت درون یکایک افرادی سرشکن می شود که وحدتشان دیگر وحدت حسی نیست، بلکه کلاً وحدت اندیشه ای است... خدا در این جماعت، هم از تجرید یگانگی ناشکفته با خویش و هم از استغراق بی واسطه در هیبت یک تندیسه رهایی یافته‌است و...» [12]

البته این گونه هنرهای دینی با اساس باورهای توحیدی دین ما در تناقص و تضاد است.

یکی دیگر از بزرگانی که دیدگاه هایش در زمینه هنر دینی، جایگاه ارزنده ای دارد، تیتوس بورکهارت است. امروزه بسیاری از مباحث مربوط به هنر دینی را مدیون او هستیم. از آن جا که هر نظری در این مقوله، بر پایه برداشتی از دین و برداشتی از هنر استوار است، شناخت دین و هنر از نگاه بورکهات در نقد و بررسی آرای او اهمیت زیادی دارد.

دیدگاه بورکهات درباره صورت و معنا، در هنر انسانی و هنر الهی بازتاب دهنده مراد او از دین در مقوله هنر دینی است.

وی معتقد است: «اقتصادی طبیعت شکل، این است که شکل یا صورت نمی تواند بدون مقداری طرد یا حصر معنی، چیزی را بیان کند؛ زیرا صورت چیزی را که بیان می دارد، محدود و محصور می سازد و از این رهگذر، بعضی جهات صورت مثالی کلی خود را طرد می کند. این قانون فقط در مقوله هنر صادق نیست، بلکه در هر مرتبه ای از تجلی صورت، مصداق دارد. وحی های مختلف الهی نیز که مبنای مذاهب گوناگونند، اگر تنها حدود صوری شان مشاهده شود و نه ذات و جوهر الهی شان که یگانه و واحد است، یکدیگر را طرد می کنند. در این جا... مشابهت میان «هنر الهی» و هنر انسانی پدیدار می گردد» [13]

از سوی دیگر، ایشان صورت های مختلف ادیان کنونی را مبنای ارزیابی قرار داده است، در حالی که اگر اصل این سخن (صورت دینی، عین حقیقت دین نیست و قسمتی از دین در صورت انعکاس می یابد)، درست باشد، باز هم ادیان کنونی حتی اسلام، آن گونه که در قالب سنت در آمده اند، با صورت اولیه خود فرق می کنند. تفاوت صورت دینی (دین متعارف)با اصل و حقیقت دین در اسلام، توجیه گر اهمیت و جایگاه رفیع تفقه در دین است؛ تفقهی که به اندازه جهاد در راه خدا، با ارزش و مهم دانسته شده‌است. [14]

علامه حسن زاده آملی در تعریف دین می فرماید: «دین عبارت از برنامه حقیقی و دستور واقعی نگه دار حدّ انسان و تحصیل سعادت ابدی آن است.» [15]

ایشان در جای دیگر می فرماید: «آیا دین جز مجموعه معارف اعتقادی الهی است که از آن ها تعبیر به اصول می شود و مجموعه معارف دیگر فقهی و اخلاقی است که از آن ها تعبیر به فروع می شود؟» [16]

از دیدگاه علامه طباطبایی، دین «آن روش مخصوصی است در زندگی که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دائمی حقیقی باشد، تأمین می نماید. پس در شریعت باید قانون هایی وجود داشته‌باشد که روش زندگانی را به اندازه احتیاج روشن سازد» [17]

 

2. هنر دینی و غیر دینی

در زمینه هنر دینی، پرسشی که نخست در برابر اذهان قرار می گیرد، این است که آیا هنر دینی و غیردینی داریم؟ مقصود از هنر دینی چیست؟ آیا نوع خاصی از هنر، مانند خط را 
می توان دینی نامید و نقاشی را غیردینی خواند؟ اگر موضوع هنری از دین گرفته‌شده‌باشد، می توان هنر را هنر دینی نامید؟ در آثار هنری که در طول تاریخ بشریت ساخته‌شده اند، چه آثاری را می توان دینی نامید؟ آیا مسجدها و کلیساها و معابد را می شود جزو آثار معماری دینی برشمرد؟

نظر لئون تولستوی در این باره شایان توجه است. او می نویسد: «برخی از آموزگاران بشریت- نظریه افلاطون - و مسیحیان نخستین [18] و مسلمانان و بوداییان، بارها «تمام هنر» را رد کرده اند... آن ها می اندیشند که چون هنر- بر خلاف سخن که می توان آن را ناشنیده گرفت- برخلاف تمایل و اراده مردم، بدیشان سرایت می کند، تا آن حد زیان مند و خطرناک است که اگر بشریت، «تمام هنر» را به دور افکند، به‌مراتب کمتر از آن چه «همه هنر» را بپذیرد، زیان خواهد دید» [19]

اگر بر این باور باشیم که هنر، بازتاب درون افراد و زبان روح آن هاست، می توان معتقد شد که هنر، زمانی که از هنرمند متعهد و عارف سرچشمه گیرد، می تواند نقش سازنده ای در رشد و بالندگی انسان ها داشته باشد و به این معنا هم راستا با اهداف دین و جزئی از دین باشد.

در این مورد علامه جعفری معتقد است: «هنرمندان سازنده و پیشرو که بشر را از محاصره شدن در معلومات و خواسته های محدود و ناچیز نجات می دهند، [حقایق را] از آن عالم اکبر و دفاین (مخفی‌های عقول)؛ یعنی واقعات تعلیم شده به آدم(ع) گرفته، استعدادهای مردم را برای بهره برداری از عالم اکبر و مخفی های عقول و واقعیات تعلیم شده، تحریک می کنند و به فعلیت می رسانند» [20]

هنری می تواند دینی باشد که بین طبیعت و فطرت هماهنگی برقرار کند؛ یعنی طبیعت را به سمت فطرت ببرد، بدن را تابع روح کند، روح را امام کند، بدن را مأموم روح کند و نه بر عکس که روح و فطرت را مأموم و تن را امام کند. پس کار که و خلاقیتی که فطرت پذیر باشد، هنر دینی است و کسی که چنین خلاقیتی دارد، هنرمند دینی است. [21]

 

3. صورت و محتوا در هنر دینی

در مبحث هنر، ما به طور معمول با سه عنوان روبه رو هستیم؛ یکی قالب (ماده) هنر، دیگری، صورت (فرم) اثر هنری و سوم محتوا یا مضمون اثر هنری.

خلق و آفرینش آثار هنری جز ایجاد فرمی خاص، چیز دیگری نیست. همان گونه که هر انسانی، ویژگی جسمانی منحصر به فردی دارد که از روحی منحصر به فرد سرچشمه گرفته است، آثار هنری هم ویژگی های صوری منحصر به فردی دارند که از محتوای منحصر به فردی سرچشمه گرفته اند.

تیتوس بورکهارت می گوید: «هر صورت، محمل مبلغی از کیفیت وجود است. موضوع مذهبیِ اثری هنری ممکن است به اعتباری بر آن مزید شده باشد، ممکن است با زبان صوری اثر، ارتباطی نداشته باشد، چنان که هنر پس از رنسانس، این معنی را اثبات می کند. پس آثار هنری ذاتاً غیردینی نیز هستند که مضمون مقدسی دارند، ولی برعکس، هیچ اثر مقدسی نیست که صورت غیردینی داشته باشد؛ زیرا میان صورت و روح (معنا)، مشابهت و تماثل دقیق و خدشه ناپذیری هست. بینش روحانی ضرورتاً به زبان صوری خاصی بیان می شود. اگر این زبان نباشد، به نحوی که هنر به اصطلاح (یا شبه) مقدس صورت های مورد نیاز خود را از هر قسم هنر غیردینی اخذ کند، معلوم می شود که بینش روحانی از امور وجود ندارد» [22]

گاهی در برخی از اظهار نظرها، ماده هنر و صورتی که این ماده هنری به خود می گیرد، تفکیک نمی شوند و همین به خلط مبحث و سردرگمی پژوهندگان هنر دینی می انجامد.

در مورد این که میان فرم و محتوا چه رابطه ای وجود دارد و نقش فرم در هنر چیست، فردریش هگل بر این باور است که «ما در بررسی یک اثر هنری در وهله نخست، به آن چه بی واسطه به چشم می خورد، توجه داریم و پس از آن است که پرسان مضمون یا معنی آن می شویم. عنصر خارجی برای ما دارای اعتبار بی واسطه نهایی نیست. پس جنبه درون؛ یعنی معنی را که به پدیده بیرونی روح می بخشد، بدان می افزاییم. عنصر بیرونی که بر روح درونی دلالت می کند، معرف خود و جنبه خارجی نیست، بلکه بر چیز دیگری دلالت دارد، مانند یک نماد یا تمثیل که معنی آن در درس اخلاقی اش نهفته است. در واقع، هر کلمه، خود، اشارتی بر یک معنی است و بر خود دلالتی ندارد... یک اثر هنری به چنین مصداقی معنی دار است، نه این که صرفاً به اعتبار خطوط، منحنی ها، سطح، برآمدگی و تورفتگی های مصالح از دیدگاه رنگ آمیزی، طنین، آوای کلمات یا کیفیت های دیگری که متناسب با مصالح هنری اند و کاربرد می یابند، بسنده شود. اثر هنری باید سرشار از شادابی درونی بوده، محسوس، روان و دارای مضمون و روح باشد. این است آن چه ما بر آن نام اثر هنری می نهیم» [23]

در مجموع باید گفت که ماده هنر «صوت (موسیقی)، رنگ، شکل (نقاشی)، سطح و حجم (پیکرتراشی) و کلمه (ادبیات)»، الفبای کار هنری و عنصر مشترک میان انسان هاست.

آن چه هنر دینی و غیردینی را پدید می آورد، محتوای آثار هنری است، ولی هر مضمون و محتوایی وقتی عنوان هنر را می پذیرد که شکل و ساختار معینی را بپذیرد و این شکل و ساختار معین، ممیّزه ای است که آثار هنری را از یکدیگر تفکیک می کند.

بنابراین، محتوای دینی جز شکل و ساختار دینی نمی پذیرد. تیتوس بورکهارت می گوید: «مورخان هنر که واژه «هنر مقدس» را درباره هر اثری هنری واجد موضوعی مذهبی به کار می برند، فراموش می کنند که هنر اساساً صورت است. برای این که بتوان هنری را «مقدس» نامید، کافی نیست که موضوع هنر از حقیقت روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه زبان صوری آن هنر نیز باید بر وجود همان منبع گواهی دهد. هنری مذهبی مانند هنر رنسانس یا هنر باروک را که از لحاظ سبک به هیچ وجه از هنر ذاتاً دنیوی و غیردینی همان دوران متمایز نیست، نمی توان مقدس نامید. نه موضوع هایی که آن هنر به نحوی کاملاً ظاهری و ادبی از مذهب اقتباس می کند، نه احساسات و عطوفت پارسایانه و خداترسانه ای که عند الاقتضا هنر مزبور را باور ساخته و نه حتی نجابت طبعی که گاه در آن رخ می نماید، کافی نیست که بدان خصیصه مقدس نسبت کنیم.

تنها هنری که قالب و صورتش نیز بینش روحانی مذهب مشخصی را منعکس سازد، شایسته چنین صفتی است» [24]

 

4. قالب و محتوا در هنر دینی

 

هنگامی که با یک اثر هنری روبه رو می شویم، یک شکل ظاهری و صوری در برابر ما قرار 
می گیرد که وسیله انتقال محتوای خاصی است که هنرمند در پی بیان آن است و این ساختار (صورت)، هرگز از محتوا جدا نیست.

در حقیقت، در صورت وجود محتوا، این شکل و صورت تجسم فیزیکی و ماده آن محتواست. در دینی و غیردینی بودن هنر، همه اتفاق نظر دارند که محتوای هنر باید دینی باشد، ولی در مورد صورت و فرم، برخی آن را در دینی و غیردینی بودن هنر دخیل نمی دانند که با توجه به مطالبی که پیش تر ارائه شد، محتوا هرگز جدا از صورت نیست.

بنابراین، فقط هنری، دینی است که صورت و فرم آن نیز هم خوان دین باشد. در مورد قالب های هنری و این که قالب و مادۀ هنری با دین چه رابطه ای دارد، برخی بر این باورند که قالب های هنری نسبت به دین حالت خنثی دارد، ولی در حقیقت، نمی توان در مورد قالب ها، حکم کلی صادر کرد. باید گفت برخی قالب ها با مفاهیم و معانی دینی، بهتر ارتباط برقرار می کنند و برخی دیگر، قابلیت تحمل اندیشه ها و معانی دینی را ندارند.

برای نمونه، در جوامع اسلامی، نقاشی رواج چندانی ندارد و پیکرسازی نیز چون شرع آن را تا حدودی به طور مستقیم نهی کرده‌است، رواجی نخواهد داشت. این موارد (طرح و حجم)، بار معنایی را که محتوای هنر هنرمند مسلمان است، نمی توانند به خوبی تحمل کنند. هر چند اگر فرد متعهدی، کوچک­ترین نقشی ایجاد کند، این نقش، گوشه ای از تعهد و تدوین وی را منعکس خواهد کرد و در نتیجه، اثر مجسمه سازی و نقاشی فرد متدین مسلمان نیز صورت خاص خودش را خواهد داشت.

این در حالی است که شعر بهتر می تواند با دنیای معانی ارتباط برقرار کند و وسیله خوبی برای انتقال معانی است، به گونه ای که می شود ادعا کرد بزرگ ترین آثار هنری فارسی زبانان مسلمان در قالب شعر تجلی یافته است و این هنر توانسته است بزرگان عرصه فرهنگ و معارف اسلامی را در طول قرن ها به یکدیگر پیوند دهد.

در مورد موسیقی، چنان چه به تاریخ این هنر در جوامع اسلامی و به ویژه جامعه خود رجوع کنیم، پی می بریم که از این هنر هم به‌خوبی استقبال نشده است؛ زیرا موسیقی با وجود این که به نظر می رسد سریع ترین وسیله انتقال احساس باشد، ولی احساساتی را منتقل می کند که با سطح سافل وجود انسان سر و کار دارند و با طبیعت ملکی انسان همراهند و چنین احساساتی نسبت به آن احساساتی که از وجود ملکوتی انسان سرچشمه می گیرند، کم ارزش ترند و کوشش دین اسلام نیز بر آن است که انسان از عالم مرکبات به سوی عالم مجردات و از ملک به ملکوت پرواز کند.

ازاین رو، چنین احساساتی که بیشتر از طبیعت حیوانی انسان سرچشمه می گیرد، کم ارزش ترند و بزرگان از بیان چنین احساساتی دوری می کردند و روی آوردن به موسیقی، به طبقه فرودست جامعه منحصر بوده است. مادام ا. س. دونسفون روسی چنین می نویسد: «صنعت و حرفه موسیقی و رقص و آواز هم در این مملکت، به طور انحصاری در دست یهودی ها واقع گردیده و [ایرانی های مسلمان] از اشتغال به صنایع موسیقی و آواز و رقص عار دارند» [25] و نیز به نقل از ادوارد براون انگلیسی می‌نویسد: «میزبان، میهمانی را که از حیث شخصیت و مقام، بزرگ تر از دیگران است، در صدر سفره می نشاند؛ موسیقی دان ها و خوانندگان و رقاصان هم پای سفره می نشینند».[26]

در زمینه ماده و قالب کار هنری، یک نظر این است که ماده کار هنری نسبت به دین حالت خنثی دارد و دینی و غیردینی بودن هنر را محتوای آن و صورتی که به‌خود می گیرد، شکل می دهد.

نظر شهید آوینی چنین برداشتی را تأیید می کند. ایشان می نویسد: «از آن جا که «ماده کار هنری» - حرکت، طرح، رنگ، حجم، کلمه و صدا - از ساختار معین وجود بشر در رابطه خاصی که با طبیعت دارد، ریشه گرفته، بنابراین، در تمدن های گوناگون و در میان همه اقوام، ماده هنر مشترک بوده و تمایزات ماهوی تمدن ها در صورت هنر، به مفهوم منطقی آن جلوه 
می کرده است... در این عالم جدید که طلیعه آن از هم اکنون در سراسر جهان و به‌ویژه در عالم اسلام پدیدار شده‌است، ماده هنر اگر چه همان است که هست: مجسمه سازی و نقاشی (طرح و رنگ و حجم)، شعر و داستان (کلمه)، موسیقی (صدا)، ولی در صورتی که این ماده هنر پذیرفت، تغییرات وسیع روی خواهد نمود» [27]

 

5. رمز و نماد در هنر دینی

این که هنر دینی، هنری رمزی و سمبولیک است، در بین صاحب نظران، کمتر مخالفی داشته است. حتی اگر ادعا شود که ماهیت هنر دینی، در رمز و نماد خلاصه می شود، خالی از وجه نیست، ولی با وجود این هستند کسانی که در وجود هر نوع نمادی در هنر شک و شبهه دارند.

حسین نصر، بورکهارت و آوینی از افرادی هستند که رمز و نماد را در هنر، امری واقعی می دانند.

شهید آوینی می گوید: «بیان هنری، با توجه به معنا، اصلاً بیانی تمثیلی و سمبولیک است و به‌همین دلیل است که «ابهام»، جزو مشخصات ذاتی بیان هنری است. البته باید متذکر شد که منظور از این ابهام، «ابهام محض» یا «ابهام مطلق» نیست. هر نوع ابهامی نمی‌تواند به عنوان شاخصه بیان هنری تلقی گردد، بلکه مقصود، ابهام تمثیلی یا سمبولیک است، به معنای حقیقی آن» [28]

تیتوس بورکهارت نیز معتقد است که هنر مقدس چون موضوع واقعیتش مالاکلام زبان از وفش عاجز است، چیزی جز کنایه و اشاره نیست. وی می گوید: «هدف غایی و نهایی هنر مقدس، فراخوانی و یادآوری احساسات یا انتقال تأثیرات نیست، بلکه هنر مقدس، رمز است. بدین علت، جز وسایل ساده و اولین و اصلی، از هر دستاویز دیگری مستغنی است. وانگهی چیزی جز کنایه و اشاره نمی تواند بود؛ زیرا موضوع واقعیتش، مالاکلام است و زبان از وصفش عاجز. ریشه و اصل آسمانی یا مَلَک خصلت دارد؛ زیرا الگوهایش بازتاب واقعیات ماورای عالم صورند. هنر مقدس که زبده خلقت الهی را به زبان تمثیل تکرار و از سر بیان یا اعاده می کند، نمودگار سرشت رمزی عالم است و بدین گونه، روح انسان را از قید تعلق به «واقعیات»، دهشتناک و ناپایدار می رهاند» [29]

سمبولیسم یا نماد پردازی، در قرن نوزدهم نمود بیشتری پیدا کرد و برخی آن را از تبلورات مکتب رومانتیک می دانند.

محمود بستانی در مورد سمبولیسم که آن را مکتبی مستقل می داند، می نویسد: «از دیدگاه اسلامی، این نوع به‌کارگیری زبان، بدون اشکال است، البته به‌شرط آن که حالت وسیله بودن رمزها محفوظ بماند و به‌عبارت دیگر، این رمزها یا نمادها به عنوان وسایلی برای نشان دادن وسعت مفهوم مورد نظر، قابل استفاده باشند و اجتماع رمزها نیز نباید به‌صورت جنگل انبوه و در هم ریخته ای درآید. آن گونه که در بسیاری از آثار هنری پیروان این مکتب شاهدیم» [30]

هنر اسلامی، رمزی است از یک باور اعتقادی و شهود عرفانی و عوالم محسوس و جسمانی.در کل، نشانه ای است از عوالم روحانی و معنوی و چون هنر، تصویر محسوس عوالم روحانی است، در هنر همواره صورت محسوس، نماد صورت و معنایی روحانی است، ولی گاهی در مورد به کارگیری سمبولیسم، افراط هایی نیز مشاهده می شود. برای نمونه، تیتوس بورکهارت، در جایی محصور بودن فضاهای اسلامی به چهار دیوار را، رمزی از این واقعیت در جامعه اسلامی می داند که هر مردی به شرط توانایی در اجرای عدالت، حق دارد چهار همسر انتخاب کند! و در قسمتی دیگر از کتاب هنر مقدس می نویسد: «برهنگی نیز ممکن است واجد خصلتی مقدس باشد؛ زیرا یادآور حالت اولیه انسان است و نیز فاصله میان انسان و جهان را بر می دارد. مرتاض هندو «جامه فضا در بر کرده است»؛ یعنی تن پوشش فضاست...» [31]

رمز در هنر چه نوع نشانه ای است؟ ما به طور معمول، با سه نوع نشانه روبه رو هستیم. برخی نشانه ها قراردادی هستند؛ مثل دلالت لفظ بر معنا. برخی نشانه ها طبیعی هستند؛ مثل این که ابرها نشانه بارش هستند. سومین نشانه ها، نشانه های شمایلی هستند که رمز در هنر را می توان جزو نشانه های شمایلی دانست.

ما در عالم «ذر» با صورت های مثالی محشور بوده ایم و هنر دینی در صورت آرمانی خود 
می تواند نشانه و مظهری از صورت مثالی باشد.

تیتوس بورکهارت می گوید: «هنر مقدس مبتنی بر دانش و شناخت صورت ها، یا به بیانی دیگر، بر آیین رمزی که ملازم و دربایست صورت هاست. در این جا یادآوری کنیم که رمز، نشانه ای قراردادی نیست، بلکه صورت مثالی (archtype) خودِ رمز به حسب قانونی مربوط به معرفت وجود و هستی شناختی است... رمز به نوعی عین همان چیزی است که بیان می دارد. [32]

منابع

1. بوکهارت، تیتوس، جاودانگی و هنر، آوینی، محمد(گردآورنده و مترجم)، تهران، انتشارات برگ، 1370

2. آوینی، سیدمرتضی، مبانی نظری هنر، مؤسسه انتشارات نبوی، 1377

3. ارجمند، مهدی، سینمای متعالی، تهران، حوزه هنری، 1376

4. افراسیاب پور، علی اکبر، زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، تهران، طهوری، 1380 ه. ش

5. موسوی خمینی(رحمه­الله)، سید روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)،1376

6. هنر مقدس، ترجمه: جلال ستاری، تهران، سروش، 1369

7. تولستوی، لئون، هنر چیست، ترجمه: کاوه دهگان، تهران، سپهر، چاپ دوم، 1345

8. جعفری، محمدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، تهران، کرامت، 1375

9. موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی، تهران، کرامت، 1378

10. حسن زاده آملی، حسن، انسان در عرف عرفان، تهران، سروش، 1377

11. خالقی، روح الله، موسیقی ایرانی، تهران، نشر کتاب، 1364

12. دورانت، ویل، لذات فلسفه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1376

13. دهخدا، لغت نامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377

14. رهنورد، زهرا، حکمت هنر اسلامی، تهران، سمت، 1378

15. ریخته گران، محمدرضا، هنر، زیبایی، تفکر: تأملی در مبانی نظری هنر، تهران، نشر ساقی، 1380

16. رید، هربرت، معنی هنر، ترجمه: نجف دریابندری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1380

17. سید ابن طاووس (قدس)، سوگنامه سالار شهیدان

18. ناصری، حسین، سینما از نگاه اندیشه، مقالات دومین هم اندیشی دین از چشم سینما، جلد اول، تهران، حوزه هنری، 1377

19. فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، نشر البرز، 1375

20. فلیسین، شاله، شناخت زیبایی، ترجمه: علی اکبر بامداد، کتاب خانه طهوری، 1375

21. فهیمی فر، اصغر، عشق شرقی- آشنایی با هنر دینی در تاریخ باستان، انتشارات قادر، 1376

22. حسن زاده آملی، حسن، قرآن، عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، قم، قیام، 1374

23. کریس، هورنر، امریس وستاکوت، آشنایی با فلسفه و هنر، ترجمه: شهاب الدین قندهاری، تهران، 1381

24. گولپینارلی، عبدالباقی، تصوف در یک صد پرسش و پاسخ، ترجمه: توفیق سبحانی، تهران، احیای کتاب، 1380

25. لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه: سیدهاشم حسینی، کتاب فروشی اسلامیه، 1347

26. مخملباف، محسن، مقدمه ای بر هنر اسلامی، تهران، واحد انتشارات حوزه اندیشه و هنر اسلامی، 1361

27. مددپور، محمد، تجلی حقیقت در ساحت هنر، تهران، انتشارات برگ، 1372

28. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362

29. اهتزاز روح؛ مباحثی در زمینه زیبایی شناسی و هنر، گردآورنده: علی تاجدینی، تهران، حوزه هنری، 1369

30. نصر، سیدحسین، هنر و معنویت اسلامی، ترجمه رحیم قاسمیان، تهران، نشر سوره، 1375

31. نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378

32. هاوزر، آرنولد، تاریخ اجتماعی هنر، ترجمه: ابراهیم یونسی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1375

33. هگل، گ.و.ف، مقدمه بر زیباشناسی، ترجمه: محمد عبادیان، آوازه، 1363

34. هنفلینگ، اسوالد، چیستی هنر، ترجمه: علی رامین، تهران، هرمس، 1377

35. بیردزلی، مونرسی وهاسپرس، جان، تاریخ و مسایل زیباشناسی، شهر کتاب، تهران، 1376

36. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: سید محمدباقر همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1375

37. جوادی آملی، هنر و زیبایی از منظر دین

38. بستانی، محمود، اسلام و هنر

39. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیرون، الدار للشامیه، 1375

40. احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی، درس­های فلسفه هنر، تهران، نشر مرکز، 1374

 

پى‏نوشت‏ها:

 

[1] . علی اکبر دهخدا، لغت­نامه، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377

[2] . چیستی هنر، ص 4

[3] . همان، ص 5

[4] . فردریش هگل، مقدمه بر زیباشناسی، ترجمه محمد عبادیان، تهران، آوازه، ص 13

[5] . شاله فلیسین، شناخت زیبایی، ترجمه: علی اکبر بامداد، کتاب خانه طهوری، ص 32

[6] . مقدمه بر زیباشناسی، ص 142

[7] . لئون تولستوی، هنر چیست؟، ترجمه: کاوه دهگان، چ 2، ص 30

[8] . مرتضی مطهری، اهتزاز روح، گردآورنده: تاج الدینی، تهران، حوزه هنری، ص 438

[9] . تاریخ و مسائل زیباشناسی، صص 126 و 127

[10] . همان، ص 79

[11] . تاریخ ومسائل زیباشناسی، ص 129

[12] . مقدمه ای بر زیباشناسی، صص 145 و 146

[13] . تیتوس بورکهارت، هنر مقدس، ترجمه: جلال ستاری، تهران، ص 13

[14] . در آیه 122 سوره توبه از مسلمانان خواسته شده است که همگی به جهاد نروند، بلکه گروهی به جهاد بروند و گروهی در دین تفقه کنند...

[15] . حسن حسن زاده، گفت و گو، ص 78

[16] . قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، قم، قیام، 1374، ص 64

[17] . عبدالله نصری، انتظار بشر از دین، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378، چ 1، ص 29

[18] . در صدر مسیحیت، «کلیسا اصولاً با استفاده از تصاویر در امور مذهبی مخالف بود و فقط استفاده از تصاویر را در گورستان ها و آن هم تحت شرایطی خاص مجاز می شمرد. حتی در گورستان ها هم استفاده از تمثال ممنوع بود و از نصب تندیسه نیز اجتناب می شد و نقاشی هم محدود به چیزهای رمزی و نمادی بود. استفاده از آثار هنری، مطلقاً ممنوع بود. کلمنت (clement) از روحانوین اسکندریه تأکید می کند که دومین حکم از احکام عشره ناظر به منع تصاویر از هر قبیل است و این، خود، ملاک و معیار کلیسای اولیه و آبای کلیسا بود». (آرنولد هاوزر، تاریخ اجتماعی هنر، ترجمه: ابراهیم یونسی، تهران، خوارزمی، 1375، ص 158)

[19] . لئون تولستوی، هنر چیست، ص 59

[20] . محمدتقی جعفری، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، ص 48

[21] . جوادی آملی، هنر و زیبایی از منظر دین، ص 16

[22] . تیتوس بورکهارت، هنر مقدس، ص 7

[23] . مقدمه بر زیباشناسی، صص 52 و 53

[24] . هنر مقدس، ص 7

[25] . روح الله خالقی، موسیقی ایرانی، نشر کتاب، 1364، ص 67

[26] . همان

[27] . مرتضی آوینی، مبانی نظری هنر، مؤسسه انتشارات نبوی، 1377، ص 105

[28] . مبانی نظری هنر، ص 27

[29] . هنر مقدس، ص 9

[30] . محمود بستانی، اسلام و هنر، ص 90

[31] . هنر مقدس، ص 155

[32] . همان، ص 8

 

منبع:

-         سایت پژوهش و آموزش سیما

-         راسخون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.